باغصه هر کس گریستن
و چون نسیم عاطفه بر پریشان خاطرات وزیدن
درپای دیوار کاه گل،طعنه بر قصر سلطان زدن
و به تاج آزادی، هزارمرتبه از سلیمان سلطان تر شدن
سوختن و روشنی بخشیدن
نه بیهوده چون شمع قبور
و روئیدن و شکفتن
نه بیحاصل چون گیاه بام و تنور،
زندگی را به عشق میمون ساختن
و چهره را به عشق گلگون کردن
و مردگان را از خبرلطف الهی به رقص درآوردن
و سلام بر بادیه نشینان معرفت